تصویر بی نقص
این متن حاصل گپ دوستانه ترور هاگ ، در ماه اگوست سال 2013 با مدیر فیلمبرداری کاندیدای جایزه امی Emmy ، پیتر جیمز Peter James ، در باره هنر فیلمبرداری است. برگردان آن به فارسی با کسب اجازه از ناشر ، توسط فرزین خسروشاهی انجام پذیرفته است.
پیتر جیمز بزرگ شدنش را از دوران کودکی در سیدنی استرالیا به یاد میآورد: "پدرم نقاش ساختمان بود و مادرم در سلف سرویس رستوران مدرسه کار میکرد ، و در دوران جنگ به عنوان یک آرایشگر جوان در آرایشگاه به کار پرداخته بود. ما در خانه گرامافون نداشتیم, تلویزیون سیاه و سفیدمان را در سال 1963 خریدیم."
چشم انداز آینده جیمز جوان مناسب به نظر نمی رسید تا اینکه یکی از بستگانش بنام جون کلیری Jon Cleary ، که نویسنده ای پر کار بود و در سال 1960 فیلمی که از نوشته او اقتباس شده بود بنام The Sundowners (1960) کاندیدای اسکار شده بود ، مداخله کرد. وی از پدر و مادرم پرسید وقتی پیتر مدرسه را تمام کند چه کاره خواهد شد. در آنموقع من 15 ساله بودم. پدر و مادرم گفتند به او امیدی نیست، نه می تواند بنویسد و نه بخواند. در واقع من dyslectic بودم که در آن سالها هنوز این لغت که به معنی بچه ای است که مشکل نوشتن با دستهایش را دارد ولی شفاهی خوب عمل میکند اختراع نشده بود. آنها فکر می کردند که من دیر یاد می گیرم. من در کلاسی بودم که زبان انگلیسی زبان دوم بچه ها بود. این برای من حوصله سر بر بود . جون گفت " به نظر می رسد که جیمز دائما در حال گرفتن عکس است، ( من یک دوربین Brownie که در واقع دوربین ارزان قیمتی بود که کداک در سالهای 1900 ساخته بود داشتم). شاید میخواهد عکاس شود. جون با استودیویی در سیدنی قرار گذاشت و کاری برایم جور کرد. در استودیو از من خواستند که بعد از تعطیلات تابستانی نیز ادامه دهم و من پنج سال در آنجا ماندم . این ، مسیر زندگی حرفه ای من را تعیین کرد ... آنها یک دوره آموزشی شامل لابراتوار ، صدا، تدوین، تیتراژ و انیمیشن برایم فراهم کردند . تجربه خوبی بود زیرا کارمان عملی بود.
پیتر جیمز میگوید؛ " لورنس عربستان (1962) جزء اولین فیلمهایی بود که در من اثری عمیق گذاشت. من حتی به ساحل غربی ایرلند رفتم تا لوکیشن فیلم دختر رایان (1970) را شخصا از نزدیک ببینم". البته کلیه فیلم های دیوید لین اثرگذار بودند. ولی دیدن فیلم هایی مانند ناگهان تابستان گذشته برای یک جوان بسیار تکان دهنده بود. سپس در فستیوال فیلم سیدنی فیلمهای ژاپنی مانند زنی در ماسه بادی (1964) The Woman in the Dunesهم زمان شد با ورود تمام فیلم های موج نوی انگلیسیمانند تنهایی یک دونده استقامت (1962)The Loneliness of the Long Distance Runner. همه این فیلم ها به سبک مستند و حداقلی فیلمبرداری شده بودند. همه ما از نگاه واقع گرایانه آن فیلم ها در مقابل نگاه تئاتری هالیود متاثر شده بودیم و شروع به نور پردازی به سبک جیا فری آنزورث Geoffrey Unswort کردیم که فیلم کاباره (1972) Cabaretرا فیلم برداری کرده بود. من زمانی که فیلم دون کیشوت را فیلمبرداری می کرد درباره او یک فیلم مستند ساختم. پس از اتمام فیلمبرداری فیلم مستند همانجا ماندم و بر روی صندلی یکی از دستیاران وی می خوابیدم تا بتوانم هر روز نور پردازیش را تماشا کنم. دیدن کارش برایم بسیار جذاب و آموزنده بود و زندگی مرا تغییر داد.
خیلی خوب است که بتوانیم در بعضی فیلم ها از تکنیک های کلاسیک عکاسی استفاده کنیم. " پیتر جیمز میگوید من معمولا از عکس ، از عکاس ها ، و یا نقاشی به عنوان مرجع ا صلی کارم الهام میگیرم. مثلا در یکی از فیلمهایم از نقاشی های نقاش معاصر امریکائی ادوارد هاپر Edward Hopper به عنوان مرجع ترکیب بندی، پالت رنگ ، و نحوه استفاده از فضای منفی در قاب هایم الهام گرفتم ، که شیوه مفیدی بود. من کارت پستال هائی از هاپر را دور تا دور دوربین نسب کرده بودم تا همه مان متوجه باشیم که به دنبال چه هستیم. ما به دنبال ترکیب بندی شجاعانه ای بودیم که بتواند شخصیت ها را به همراه یک عالمه دیوار خالی در گوشه ای از قاب قرار دهد. در فیلم غنی درعشق (1992) Rich in Loveبا شرکت البرت فینی Albert Finney و جیل کلی برگ Jill Clayburgh ، جیل وانت خود را ترک می کند و تمام خرید های خانه اش را در صندلی جلو جا میگذارد. بستنی در حال آب شدن است و سوئیچ روی اتومبیل قرار دارد. آلبرت فینی به خانه می آید و تصور می کند که جیل دزدیده شده ، ولی جیل یادداشتی از خود بجای گذاشته که فقط دخترش آنرا پیدا کرده است. من در این فیلم می خواستم به بیننده حسی را القا کنم که جیل در هر لحظه ممکن است پیدایش شود. به همین خاطر همیشه یک پنجره یا دری را در قاب می گذاشتم که شاید او دیده شود ولی او هرگز دیده نشد. بیننده همیشه منتظر است که جیل را در آنطرف پنجره یا در ببیند ولی او آنجا نیست. این باعث ایجاد تنشی در ترکیب بندی قاب می شود. با تکرار این تکنیک می توان تنشی در ناخودآگاه ایجاد کرد. مثلا در فیلم جاده بهشت (1997) Paradise Road که با لنز آنامورفیک کار کردم ، برای فیلمبرداری تمام زنهای زندانی از لنز های 300 و 600 آنامورفیک استفاده کردم، اما سرباز های ژاپنی را با لنزهای 40 و 50 آنامورفیک فیلمبرداری کردم. وقتی زن ها را در تصویر می بینیم همه بهم فشرده اند و احساس وحدت را به بیننده القا میکند اما سربازان تنها هستند و نخلستان با نخل های بلند مانند میله های زندان می ماند، درست مثل اینکه در جنگل زندانی هستند.
"داستان باید طوری گفته شود که سناریو را به بهترین نحو تقویت کند. باید بیننده را در بهترین موقعیت تماشا قرار داد، نمیتوان روش های درام را در کمدی پیاده کرد ، خنده دار نخواهد بود و فیلم فروش نخواهد کرد ، همچنین برعکس ، معیار های کمدی را هم نمیتوان در درام بکاربرد. باید ژانر را شناخت و دانست چگونه عمل میکند". یک فیلم کمدی نما بندی های بخصوص خود را دارد که باید به همان نحو گرفته شود تا تدوینگر بتواند از آن نماها به طور موثر در فیلم استفاده کند. در صورت امکان می بایست نمای باز و بسته را همزمان گرفت زیرا نماهای باز وقتی که بلافاصله با نمای نزدیک ترکیب میشوند خنده دار ترند. بکار گرفتن نمای نزدیک خیلی اثر گذار است و داشتن چند دوربین کمک بزرگی است زیرا می توان نماهای پوششی را هم زمان گرفت. جیمز می گوید موقع فیلمبرداری یک فیلم پرتحرک هر چند تا دوربین هم که به من بدهید کافی نیست. معمولا من دو دوربین در اختیار دارم. بعضی اوقات وقتی فیلم با لنز های تله گرفته میشود و داستان فیلم زمان معاصر است و جنب جوش زیاد دارد کارگردان مایل است با چند دوربین هم زمان کار کند ، این برای بازیگر راحت تر است و در بازی او تاثیر می گذارد. من ترجیحا دوربینها را روی اسلایدر می گذارم که در زمان فیلم گرفتن امکان تصحیح قاب داشته باشم ، البته باز هم محدودیت هایی وجود دارد . بعضی اوقات دوربین ها روی استیدیکم بهتر جواب می دهند.
پیتر جیمز توضیح می دهد: " من فیلم های تبلیغاتی و مستند کار می کردم که بعضی از دوستان برای یک فیلم سینمایی بودجه ای بدست آوردند و از من خواستند که فیلمشان را فیلمبرداری کنم . این فیلم اولین کارسینمایی من به عنوان مدیر فیلمبرداری بود. در فیلم انتقام جویان Avengers of the Reef(1973) به کارگردانی کریس مک کولوش Chris McCulloch ، ما در زمان فیلمبرداری درگیر یک گرد باد شدیم و می بایست تمام قایق ها را از آب بیرون بکشیم ، درها و پنجره ها را قفل کرده و بپوشانیم. در آن شرایط ساخت فیلم کار بسیار دشواری بود . من کل فیلم را خودم فیلمبرداری کردم از جمله فیلمبرداری های هوایی و زیر آب را. در آنموقع 25 سال داشتم. در دو پروژه بعدی بود که مهارتهایم به پختگی رسید و توانستم جایزه فیلمبردار سال را از طرف انجمن فیلمبرداران استرالیا ACS بدست آورم . ویلی ویلیWilly Willy [1975] یک فیلم دانشجویی بود که با ته کاست های 35 میلی متری فیلم های دیگران گرفتم. کارگردان فیلم گری گوری راپرتGregory Ropert بود ، با شرکت چیپس رافرتیChips Rafferty که در فیلم موشهای صحرا (ازفیلم های معروف استرالیا) The Desert Ratsبازی کرده بود و پاملا استیفنسن Pamela Stephenson . این یک فیلم فانتزی است که در روستا اتفاق می افتد. من در این فیلم از تور صورتی رنگ بر روی لنز استفاده کردم. مادرم تور سری داشت که در مواقعی که بیگودی به موهایش می بست روی آنها می کشید. من توانستم مادرم را راضی کنم تا تورش را به من بدهد و من آنها را بریدم و بروی لنز گذاشتم. همه از تصویر راضی بودند. دومین موفقیت با فیلم کدی Caddie (1976) بدست آمد. که درباره زنی است که شوهری که کتکش می زند را ترک کرده و در بارهایی پر از مردان خشن و کلوپ های مردان اشرافی مشغول به کار می شود. من می خواستم تصویر غنی و خواستنی باشد. این اولین فیلم جدی من بود. تونی باکلی Tony Buckley تهیه کننده و دونالد کرامبی DonaldCrombie کارگردان فیلم بودند. تونی باکلی تدوینگر فیلم ویلی ویلی بود و ما سر آن فیلم با هم آشنا شدیم. همینطور قبلا با دونالد چند فیلم مستند داستانی کار کرده بودم مانند فیلم بسیار جالب تامین اجتماعی که راجع به زنی است که مرتب بد شانسی میآورد و به همین خاطر دست به خودکشی می زند و با این کار اثر بدی روی خانواده اش می گذارد. فیلم بسیار قوی بود و تماشاگر با گریه از سالن خارج می شد. بعد ها چند فیلم دیگر با تونی و دونالد کار کردیم.
به گفته پیتر جیمز ، فیلیپ نویس Phillip Noyce شخصی به شدت پر انرژی است ، به هیچ وجه نمی توان او را متوقف ساخت. ما با هم فیلمی ساختیم به نام باز تاب های بهشت Echoes of Paradiseاین فیلم قرار بود در کشور بالی فیلمبرداری شود اما استرالیایی ها به علت دعوای بین خبرنگار استرالیایی و بانوی اول بالی حق ورود به این کشور را نداشتند و کلیه قرارداد های نظامی بین دو کشور قطع شده بود. فیلیپ و همسرش یان پنج سال فعالیت کرده بودند که بتوانند فیلمشان را در بالی بسازند که یکشبه منتفی شد. ما فیلمبرداری را در سیدنی شروع کرده بودیم و قسمتهایی از فیلم را گرفته بودیم. فیلیپ با عجله تصمیم به فیلمبرداری در فوکت Phuket تایلند گرفت. کارولین کانینگهم Carolynne Cunningham که به عنوان تهیه کننده و دستیار اول در تمام فیلم های پیتر جکسون کار کرده است در همان شهر زندگی می کرد و آنجا را خوب می شناخت. هر دو به دنبال لوکیشن با دوربین عکاسی براه افتادند و با یک ساک پر از عکس از لوکیشن های مختلف برگشتند. ما تمام لوکیشن ها را از روی عکسها انتخاب کردیم. فیلم پر استرسی بود هر شب یا جلسه سناریو داشتیم و یا به دنبال لوکیشن بودیم. این قضیه هفته ها طول کشید حتی وقتی در حال فیلمبرداری بودیم هنوز سناریو نوشته می شد و لوکیشن یابی انجام می گرفت. موقعیت ایده آلی نیست.
در فیلم زنده Alive (1993) تهیه کننده تصمیم گرفت که پیتر جیمز را برای فیلمبرداری فیلم به کار گیرد؛ گروه بزرگی بود ما نما های بسیار زیبایی گرفتیم من آندره فلورن Andre Fleuren را به عنوان گروه دوم در اختیار داشتم و او تصاویر بسیار زیبایی را گرفته بود. متاسفانه مایکل کان Michael Kahn (تدوینگر کار های اسپیلبرگ) فقط نما های بسته را دوست دارد و در به کار بردن آنها ماهر است. فرانک مارشال Frank Marshall و کاتلین کندی Kathleen Kennedy تهیه کننده فیلم بودند و فرانک فیلم را کارگردانی کرد. بردن این عده به بالای کوه و به یخچالهای کوهستانی بسیار کار دشواری بود. کار کردن در آن ارتفاعات اصلا تفریح نبود. ما در ارتفاع حدود 14000 پایی بودیم و کار خیلی سخت بود. خیلی از افراد ، ارتفاع زده و سرما زده شدند. اگر طوفانی درمی گرفت باید فورا کار تعطیل می شد و تمام افراد که حدود 60 نفر بودند با هلی کوپتر محل را ترک می کردند. یک مانور نظامی کامل بود که بروس کوهن Bruce Cohenیکی از تهیه کننده ها به خوبی برنامه ریزی کرده بود و از پسش برآمد. ما می توانستیم با سرعت رعد به بالای کوه و یا به پایین برویم. من خیلی خوش شانس بودم که لوکیشن یخچال را پیدا کرده بودم زیرا یخچالها آب نمی شدند و ما زمان زیاد تری را در این یخچال ها گذراندیم.
در زمان فیلمبرداری اصلی فیلم چیزی که عشق نامیده می شد The Thing Called Love (1993) پیتر با ریور فونیکس River Phoenixکه انسان حساس ساکت و جذابی بود آشنا شد. سندی بولک Sandy Bullock ، درموت مولرانی Dermot Mulroneyو سامانتا ماتیس Samantha Mathis در این فیلم بازی می کردند . پیتر باگدانوویچ از طرفداران سر سخت جان فورد و جان هیوستون است و فقط حاضر بود از لنز های 28 م. م. و 40 م. م. و 50 م. م. استفاده کند. من بقیه لنز ها را پس فرستادم و تمام فیلم را با همین سه لنز کارکردم که خیلی کار عجیبی است. پیتر باگدانوویچ خوب می داند کجا کات کند و مایل به برداشت های مختلف نیست. من به او پیشنهاد دادم که زمان برداشت دستتش را روی لنز بگذارد و اجازه دهد بازگر بازی کند و فقط لحظات به درد بخور دستش را از روی لنز بردارد ... او از این کار خیلی استقبال کرد. جیمز درگیر فیلم هالیوودی دیگری به کارگردانی ریچارد لینک لی تر Richard Linklater بنام گنگ و گیج (Dazed and Confused)بود که تهیه کننده ها با کارگردان در گیر بودند. و می خواستند حق تدوین را از وی بگیرند و تغیراتی در تدوین فیلم بدهند و ریچارد رضایت نداد و به آنها گفت که شما حق دست زدن به فیلم را ندارید. آنها هم دست از فعالیت فروش فیلم برداشتند و فیلم شکست خورد. فیلم خوبی بود با داستانی واقعی و من در ساختنش لذت بردم، مخصوصا از حضور بازیگرانی که در فیلم شرکت داشتند مانند جولیانا مارگولیز Julianna Margulies بانوی دوست داشتنی و بازیگری توانا. من بعد ها فیلمی دیگر بنام جاده بهشت Paradise Road با او کار کردم.
سناریوی جزابی به من پیشنهاد شد بنام چهارکریسمس Four Christmases ، قرار بود آدام شانکمن Adam Shankman فیلم را کارگردانی کند. فیلم بخاطر تشابه داستانی با فیلمی دیگر که در استودیوی دیگری ساخته می شد تعطیل شد. چندی بعد آدام به من زنگ زد و از من خواست که فیلم دیگری بنام صلح جو The Pacifier [2005] را برایش فیلمبرداری کنم من قبلا فیلم ملاقات با خانواده Meet the Parents [2000] را کارکرده بودم . وقتی یک کمدی موفق را فیلمبرداری میکنی بقیه هم میخواهند که فیلمشان را فیلمبرداری کنی. فیلم ملاقات با خانواده حدود 400,000,000 دلار فروش کرد. زمانی که سناریو را می خواندم به خوبی معلوم بود که قصه طلاست و فروش بالا تضمین شده است. فیلم های صلح جو و دو جین ارزان تر Cheaper by the Dozen 2 [2005] آنقدر موفق نبود. ولی چون من قبلا با آدام چند فیلم کار کرده بودم ، تهیه کننده و کارگردان می خواستند که آن فیلم ها را هم من برایشان فیلمبرداری کنم. من با آن فلچرAnne Fletcher که دوست آدام و یک طراح رقص choreographer بود در همانجا آشنا شدم. آن Anneمرا برای فیلمبرداری فیلم 27 لباس 27 Dresses[2008] ، با بازی کتی هیگل Katie Heiglدعوت کرد و فیلم خیلی خوبی از آب درآمد. کار کردن با آن Anne برایم دلپذیر بود ، او کارگردان باهوشی است.
جیمز اعتراف می کند که همیشه سعی کرده از زیر کار کردن با پرده سبز فرار کند. در استرالیا برای فیلمبرداری فیلم های مجازی گروه های مجزا وجود دارد. من به نورپردازان فیلم های Happy Feet [2006] و همینطور فیلم Legend of the Guardians [2010] آموزش دادم اما امکانات بی پایان دیجیتال می تواند دردسرساز شود و مشکلات فراونی را به وجود بیاورد مثلا نور پردازی خلاف جهت نور اصلی صحنه. این کار ممکن است در فیلم های علمی تخیلی کار کند اما در فیلم های داستانی طبیعی کار نخواهد کرد. جیمز سکانس های شروع و پایانی فیلم کار با دایناسورها را که ترکیبی بود از افراد بخش تاریخ طبیعی بی- بی- سی شهر بریستول و انیمیتورهای دیزنی را در سال 2013 فیلمبرداری کرد. کل فیلم حدودا چهار سال طول کشید و حتی یک بازیگر هم در فیلم نیست. فکر می کنم که این روند فیلم های بسیاری در آینده باشد، فیلم هایی ساخته شوند بدون بازیگر. شاید آینده فیلمبرداری، گرفتن Background plate جهت استفاده در پس زمینه بازیگر باشد. از طرفی باید اقرار کرد که مردم ستاره هایشان را دوست دارند. بخش های عاطفی و رومانتیک سینما وابستگی زیادی به ستاره ها دارد. کسانی که شنبه شبشان را به سینما می روند دلشان میخواهد برد پیتBrad Pitt را در صحنه های فیلم جنگ جهانی زد World War Z[2013] ببیند و یا Judi Dench را در فیلم Ladies in Lavender [2004] . باید به سلیقه های مختلف اهمیت داد. همه چیز در حال تحول است ، کار کردن با دیجیتال، استفاده از دوربین ها و چراغ های مختلف ، اگر بخواهید فیلمتان ظاهر تصویری متفاوتی داشته باشد حتی میتوانید از تلفن همراه خود استفاده کنید. اما در نهایت سینما خلاصه میشود به یک داستانی که خوب بیان شود و تصاویرآن که منعکس کننده داستان هستند. در آینده تکسر بیشتری در فیلمها خواهد بود. اگربه فیلم های سیاه سفید قدیمی نگاه کنید سبک های زیادی در کارها دیده نمیشود. مثلا فیلمهای نوار و یا فیلمهای سافت فکوس گرتا گاربو همگی یک نوع دوربین و یک نوع نور استفاده میکردند. امروز از همه چیز برای نور پردازی و فیلم برداری استفاده میشود.
زمانی که من فیلمبرداری را شروع کردم در یک فیلم حدودا از 500 نما استفاده می شد و اکنون در هر فیلمی که کارمی کنم لااقل 2000 نما استفاده میشود. جان سیل John Seale به تازگی فیلمی را کار کرده بنام جاده خشن Fury Road[2014] که شاید حدود 8000 نما در آن استفاده شده. در فیلم باز لورمان Baz Luhrmann مولن روژ [Moulin Rouge!] شا ید از آنهم بیشتر باشد. البته می توانید روی فیلمی کار کنید که کارگردان آن شخصی مثل ریک لینک لی تر باشد و با دو پلان کل سکانس اتان هاوکEthan Hawke و جولی دلپای Julie Delpy که از نهار به هتل باز میگردند را در فیلم قبل از نیمه شب Before Midnight [2013] فیلمبرداری کند. دو زاویه در کل سکانس است و فکر میکنم 15 دقیقه طول می کشد، این خیلی غیر معموله. تکنیک سه بعدی به درد هر پروژه ای نمی خورد من فکر میکنم فیلمبرداری سه بعدی در فیلم هابیت The Hobbit [2012] خوب جا افتاده بود. استفاده از پرسپکتیو و توازن اندازه ها بسیار پیچیده بود. این کار به افراد زیادی نیاز دارد. آماده کردن پلان از لحاظ فنی فعالیت زیادی را لازم دارد. فنآوری سه بعدی در فیلم کتسبی بزرگ The Great Gatsby [2013] بسیار عالی بود و توانست کمک زیادی به جنبه رومانتیک فیلم بکند حتی از دو بعدی هم بهتر بود. شخص باید فیلمی را کار کند که خودش دلش بخواهد آن فیلم را ببیند. من همیشه از کار در فیلم های بازارشکن و پرخشونت گریزان بودم زیرا شخصا اینجور فیلمها را دوست ندارم. فیلم خشمناک و سریع باب میل من نیست و بیشتر فیلمهایی را دوست دارم که انسانها در آن ارتقا پیدا می کنند البته خیلی ها این تیپ فیلم ها را دوست ندارند.
با تشکر از ترور هاگ Trevor Hogg و سایت Flickering Myth برای تهیه این مقاله و اینکه اجازه ترجمه آن را داده اند. Flickering Myth یک مجله سینمایی اینترنتی است و ترور هاگ تدوینگر ویدئویی و نویسنده است که در حال حاضر در کانادا زندگی میکند.
فرزین خسروشاهی
جهت دریافت اصل مقاله به سایت www.flickeringmyth.com و صفحه زیر مراجعه کنید.
https://www.flickeringmyth.com/2013/08/picture-perfect-conversation-with
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا