
توسعه رنگ درعکاسی و فیلمبرداری
مقدمه
اگر هر روز به سینما نرویم حداقل چند دقیقه تلویزیون تماشا میکنیم. در هر زمان كوتاهی تصاوير رنگارنگ با جلوههایی پرتنوع بر چشمان ما مینشیند و اگر به سینما برویم جریان خروشانی از رنگ، نور و صدا ما را محاصره میکند، همراه با جلوههایی از زیبایی و رنگ که این روزها از فیلم جدایی ناپذیرند. ولی هیچگاه نپرسیدهایم رنگ چگونه در فیلمها و بعد در تلویزیون بوجود آمده است.
چه در دورههای آموزشی و چه در تدریسام هرگز مطلبی مدون و با جزییات در این مورد و به این شکل که در فرهنگنامه چاپ شده در آمریکا آمده نیافتهام. از این رو ترجمه و نشر آن را لازم دیدم. رنگ همچون سینما مسیری طولانی و پرفراز و نشیب را طی کرده است. در مسیر تکوین این هنر و صنعت مردمانی بینام و نشان را میبینیم که هر یک گوشهای از این موزاییک پررنگ و لعاب را شکل داده و یا جلو بردهاند و ما میراثخواران نمکناشناسی خواهیم بود اگر بیاعتنا و یا بی توجه به آن بر صندلیهای مزین بر ناممان تکیه بزنیم. دوربینها را کلید بزنیم و فخر بفروشیم که شگفتا چه هنرمندانه پای بر عرصه کاری پرشکوه چون فیلمبرداری گذاشتهایم.
بارها گفته و شنیدهایم که گذشته چراغ راه آینده است. هیچ شاعری بیتکیه بر شعر گذشته و شناخت آن به بلوغ نوپردازانه نمیرسد. همچنین هیچ معمار، نقاش و یا پزشكی. سینما هم از این امر مستثنی نیست و بیدلیل نیست که در هر دانشگاه و یا آموزشگاهی واحدی را به آن اختصاص میدهند. متاسفانه هیاهوی دیجیتال و شیفتگی بیمرزی که با خود آورده، ظهور نسلی را موجب شده که با فقدان غنا و عمق لازمه هر هنری، و همچنین ضعف تئوریک و پشتوانه علمی محدود، به سرعت در حال تبدیل شدن به سربازان گوش به فرمان نرمافزارها و مناسبات کامپیوتری است. آنان خود را بینیاز از این سطح آگاهی و دانش نشان میدهند. در حالیکه هر هنرمندی نه سرباز که فرمانده خویش است. خود تصمیم میگیرد و خود خلق میكند و با مخلوقاش دلبری میکند. ارزشهای هنر را هنرمندان پاس میدارند. بخشی از به همریختگی و نزول ارزشهای فیلمبرداری در سایه همین محدویت آگاهی و عدم تعامل با نسلها است و جز با تکیه بر دانش با هیچ حصار دیگری نمیتوان از آن محافظت کرد. با این ذهنیت، این مطلب تهیه و در اختیار همکاران قرار گرفته است. لازم است در مورد اهمیت آن بگویم که فرهنگنامه چاپ شده در آمریکا مقدمه آغازین کتاب را متوجه این موضوع کرده است و با ذکر جزییاتی مستند سیر تکوین آن را نشان داده است که برای جلوگیری از اطاله، با حذف بخشهایی تقدیم میشود.
حسن قلیزاده
در آغاز پیدایی عکس همه چیز به صورت سیاه و سفید ثبت میشد. رنگهای اصلی هر موضوعی به شکل ارزشهای متفاوت خاکستری بازسازی میشدند. در فرایند یک ثبت صحیح ضمن بازسازی اشیاء با درخشش نوری مشابه، رنگهای مختلف هم با غلظت مشابه به دست میآمدند. برای رسیدن به چنین نتیجهای نگاتیوهای عکاسی باید حساسیت یکنواختی را نسبت به تمام رنگها نشان میدادند، ولی نسبت به شرایط آن دوره این امر ناممکن بود چون فیلمهای اولیه فقط به رنگ آبی و ماوراء بنفش حساس بودند، به همین دلیل در عکسهای آن دوره جز رنگ آبی که امکان ثبت داشت دیگر رنگها تخفیفیافته و نسبت به آنچه که با چشم دیده میشود تیرهتر به نظر میآیند.
در سال 1873 شخصی به نام ووگل به نتیجه رسید که با آمیختن مواد جدید عکاسی میتوان حساسیت به رنگ سبز را هم به دست آورد که نتیجه پیدایش ورقهای اورتوکروماتیک(حساس به رنگها جز قرمز)شد که اندکی پیشرفت را نشان میداد.
درسال 1903 میت و تراب، روشی را کشف کردند که به وسیله آن ورقهای عکاسی به رنگ قرمز هم حساس شدند و در ادامه همین تحقیقات شرکت انگیسی راتن در سال 1906 توانست اولین تولید تجاری ورقهای پانکروماتیک واقعی را که به همه رنگها حساس بودند معرفی کند.
همانطور که گفته شد نخستین فیلمهای سینمایی دارای حساسیتی معمولی بودند و امکان ثبت رنگهای آبی و ماوراء بنفش را داشتند. این شکل ناگزیر موجب دگرگونی رنگ پوست آدمها و همآمیزی بیشتر رنگها میشد. رنگ صورت انسان که حالتی گرم دارد در تصویرها غالباً شکلی ناپسند پیدا میکرد. این مسأله رضایت بخش نبود و تا سال 1912 نگاتیوهای حساس به تمام رنگها امکان تولید نیافتند. نگاتیوی که به وسیله ایستمن کداک تولید شده بود به صورت آزمایشی در فیلمی مورد استفاده قرار گرفت که کرونوکروم نام داشت و از سال 1919توسط جمع وسیعی به کار رفت از جمله در فیلمی به کارگردانی چارلز راشر، بعد در فیلم سوارکار بیسر و از سال 1933 استفاده از آن جنبه عام یافت. این نگاتیو درشروع قیمتی بیشتر از معمولیها داشت اما چند سال بعد قیمتها متعادل شد و موجب استفاده گستردهتر از آن شد.
یکی از فیلمهایی که استفاده موثری از این نگاتیو کرد موانا اثر رابرت فلاهرتی بود. کیفیت بالای رنگمایه بدست آمده در آن، اثر بخشی قابل توجهی را موجب شد.
با این که استفاده از نگاتیوهای معمولی تا سالهای بعد هم ادامه یافت اما استفاده از محصولات پانکروماتیک به سرعت در استودیوها استاندارد شد. یکی از تأثیرات مهم استفاده از نگاتیوهای پانکروماتیک تغییر وضعیت نورپردازی در استودیوها بود. نگاتیوهای معمولی بهدلیل حساسیت تک بعدی، نیاز به نور آبی به مقدار زیاد داشتند، اگر نور به اندازه کافی و یا رضایت بخش نبود، نور لامپهای آرک به کمک میآمد و نتیجه مطلوبی را به وجود میآورد. با ظهور نگاتیوهای پانکروماتیک این معادلات به هم ریخت. لامپهای اندکاندسان با خروجی قرمز در حد بالایی بکار گرفته شد تا این نقیصه را جبران کند.
فیلمهای رنگی اولبار و تقریبا در بدو ظهور سینما دیده شدند. حتی بسیاری از نمایشهای اولیه در سال 1896 هم دارای موضوعهای رنگی بودند. این فیلمها با دست رنگ میشدند. عکس به عکس بیشتر از شش رنگ به پزیتیو سیاه و سفید چاپ شده اضافه میشد.
این عملیات در کارخانجات بزرگ فیلمسازی با استخدام گروه زیادی از دختران انجام میشد. هر یکی از آنان رنگی را بر پزیتیوی میگذاشتند. این روش در دهه اول ابداع سینما به شکل گسترده مورد استفاده قرار گرفت. اما با اضافه شدن زمان و طول فیلمها و ضرورت چاپ نسخههای متعدد غیرقابل استفاده و ناممکن شد. یکی از فیلمهای مهمی که استفاده چشمگیری از رنگ آمیزی دستی کرده سفر به ناشناختهها ( ژرژ مه لیس- 1904) است.
هر چند استفاده از آن پس از سالهای اولیه قرن بیستم متوقف شد اما گهگاه و به شکل جلوههای ویژه در بعضی از فیلمها احیاء شد. نمونه مثال زدنی آن نسخه اصلی فیلم رزمنا و پوتمکین اثر کارگردان نامدار روس ایزنشتاین است که در سال 1925 ساخته شد. در صحنهای که پرچمی به نشانه پیروزی انقلاب به اهتزاز در میآید فقط پرچم به رنگ قرمز در آمده و اثر دراماتیک قدرتمندی را به وجود میآورد که طبعا در کپیهای بعدی تهیه شده این اثر دیده نمیشود.