
توسعه رنگ درعکاسی و فیلمبرداری (بخش دوم)
ترجمه: حسن قلی زاده
در سال 1905 برادران پاته روشپاته کالر را عرضه کردند. این روش از شیوهای که در چاپ استنسیل استفاده میشد بهره گرفته بود که برای هر رنگ به مانند استنسیل کلیشه جداگانهای تهیه میشد. در نهایت شش کلیشه برای بدست آوردن بیشترین رنگها باید آماده میشد. کلیشهها به دنبال هم حرکت میکردند و به وسیله غلطکها رنگ به سطح نسخه چاپ فیلم منتقل میشد. بهدلیل پرهزینه بودن این روش، از آن در تولید فیلمهای کوتاه یا صحنههایی که جداگانه به صورت رنگی در فیلمها جا میگرفتند استفاده میشد. این فعالیت تا دهه سی ادامه یافت و نتایج زیبایی هم از آن حاصل شد.
سری فیلمهای تاریخی ایتالیایی « زندگی مسیح » (1909)،
سکانس های نمایش مد در فیلم های خبری (14-1912)،
فيلم اخرين روزهای پمپئی (1926)
و فیلم تبلیغاتی مربوط به ادکلن4711 (1930) از نمونه های شاخص این روش افزودن رنگ هستند.
رنگ آمیزی به روش استنسیل پرهزینه بود. روشهای دیگری هم برای ایجاد رنگ در فیلمها تجربه شدند. یکی از آنها دادن رنگ مایه یکنواخت به کل فیلم بود.
نمونههائی از این روش، از سالها قبل باقی مانده است، همچون سفرکاپیتان اسکات به جنوب (1912) و فیلمی از کشور نروژ مربوط به سال (1908).
در این روش رنگها به تناسب فضای موضوع صحنه انتخاب میشدند. و گاه رنگها نما به نما تغییر میکرد. این تغییرات پی در پی، و یکنواختی رنگ حاکم بر صحنه حالتی زمخت اما مؤثر به فیلم میداد. این روش در دهه بیست هم استفاده شد. تا آنجا که فیلم سینمایی سیاه و سفید کمیاب بود و به ندرت بر پرده دیده میشد.
اما پس از ظهور صدا در آغاز دهه سی دگرگونی در عملیات لابراتواری فیلمهایی که از رنگهای متناوب استفاده میکردند ضرورت پیدا کرد، در واقع حاشیه صوتی ایجاد شده با رنگ فیلم تداخل میکرد، بنابراین مراحل ظهور این فیلمها باید تغییر میکرد. استفاده از رنگ مایه شیمیایی برای ایجاد رنگ، مرحلهای جدید بود. در این روش رنگها طی فرآیندی شیمیایی به سطح سیاه و سفید فیلم اضافه میشد. دو روش رنگ بخش تکنواخت و رنگ مایه شیمیایی میتوانستند در ترکیب با هم اثر رنگی دقیقتری ایجاد کنند.
اصول ایجاد رنگ در عکس در سال 1855 به وسیله کلرک ماکسول شرح داده شد، او نشان داد که در صورت عبور نور از فیلترهای قرمز، سبز و آبی و ثبت آن بر نگاتیو و نمایش با همان فیلترها و انطباقشان با هم تصویرهایی با رنگ طبیعی ایجاد میشود. تلاش زیادی برای تولید فیلمهای رنگی بر مبنای این روش که افزایشی(Additive) نامیده میشد صورت گرفت، به خصوص به وسیله لیوترنر در سال 1899 اما مشکل ثبت و انطباق سه تصویر بر هم و روی پرده در حدی بود که آن را غیرممکن میکرد. نخستین کسی که در راه حل این مشکل گام برداشت جی.ا.اسمیت بود که شیوه دو رنگی خود را در سال 1906 ثبت کرد و در سال 1908با عنوان کینماکالر تجاری شد.
در کینماکالر دوربینی با 32 فریم در ثانیه فیلمبرداری میکرد. این سرعت دو برابر سرعت رایج در آن دوره بود. تصاویر با دو رنگ قرمز و سبز از طریق حلقه دواری به صورت متناوب فیلمبرداری میشد.
نسخه چاپ شده سیاه و سفید هنگام نمایش با کمک حلقه دواری با فیلترهای مشابه قبلی و همان سرعت بر پرده میرفت.
تصاویر ظاهر شده پیاپی به دلیل خاصیت پسماند بصری چشم انسان به صورت هم آمیخته رنگی دیده میشدند. پسماند یک پنجاهم ثانیه چشم انسان اگر حتی نقیصهای فرض شود بنیان و اصل سینما را به وجود آورده است. تصاویر مجزا و منقطع فیلم براساس همین خاصیت وقتی دنبال هم میآیند به صورت حرکت پیوسته دیده میشوند.
در کینماکالر به دلیل استفاده از دو رنگ رسیدن به طیف کامل امکانپذیر نبود و علاوه بر آن در اطراف موضوع های متحرک هالهای ایجاد میشد، هر چند در مورد بسیاری از موضوعهای دیگر نتیجهای قابل قبول داشت. به دنبال موفقیت تجاری این روش فیلمهای بسیاری تولید شدند که چشمگیرترین آنها دربار دهلی (1912) بود.
روش رقیب آن بیوکالر با همان شیوه قبل فیلمبرداری میشد اما نیاز به دستکاری در دستگاه نمایش نداشت، ضمن اینکه همان مشکل ناهمگونی رنگها را هم داشت.
در روش افزایشی دو رنگ، علاوه بر شیوههای پیش گفته روشهای دیگری ظاهر شدند که از همان روش ثبت و نمایش دو رنگ استفاده میکردند: کالسیم کالر (1916)،
و باش سیستم (1930) روشهايی بودند كه از دو تصوير كوچك كه فضای كادری نرمال را اشغال میكرد استفاده میكردند.
اما به دنبال آنها روش سه رنگ که از شیوه ماکسول استفاده میکرد ابداع شد.
اول بار در سال 1912به صورت تجاری در سیستم کرونوکرم کمپانی گومون به کار رفت که از سه کادر تصویر به اندازه کامل استفاده میکرد، ولی در نهایت اشکالات فنی عدیدهای يافت که از نظر تجاری استفاده از آن را بینتيجه میکرد.
غالب روشهای دیگری هم که از سه تصویر مجزا با اندازه کادر استاندارد استفاده میکردند دارای عیوبی مانند پلیسه بودند که ناشی از عدم ثبات اجزاء ترکیبکننده تصویرها بود، چون نمایش آنها به وسیله چند عدسی بود، وضوح چندانی نداشتند.
روش کلردوریان به خاطر استفاده از سطح مشبک برای فیلمبرداری و عبور نور از سوراخهای شبکهای از این مشکلات جلوگیری کرد. فیلمبرداری سه تصویر به طور همزمان روی یک فیلم با عبور نور از فیلترهای قرمز و سبز و آبی که به صورت نوار از مقابل عدسی میگذشتند، انجام میشد. در این شکل از فیلمبرداری هیچ تغییری در دوربین لازم نبود. برای نمایش همنواری مشابه در ترکیب با ساختمان مشبک اجازه میداد سه تصویر همزمان از عدسی عبور کنند و نتیجه آن بر طرف شدن مشکل عدم ثبات بود.
اما موفقترین روش افزایشی، روشی است که در آن فیلتری به صورت خرده موزاییک مجموعهای از اجزاء سه رنگ قرمز و سبز و آبی را یک جا جمع میکند. تعداد این اجزاء در هر اینچ مربع پایه فیلم، بالغ بر یک میلیون عدد است.
این زمینه به صورت خمیر پان کروماتیک بر پایه فیلم قرار میگیرد و فیلتر موزاییکی تحت تاثیر نور تصویر رنگی را به وجود میآورد، به این ترتیب تصویر اندازه متناسبی از سه رنگ موجود در صحنه را ثبت میکند. در واقع پایه سیاه و سفید در ترکیب با فیلتر موزاییک مستقیما تصویر رنگی را به وجود میآورد بی آن که نیازمند افزودن ابزار اپتیکی یا مکانیکی خاصی باشد .
فعالیتهای مختلفی در قرن گذشته صورت گرفت، اندازههای مختلف ۹/۵ و ۱۶ و ۳۵ میلیمتری تجربه شد. همچنین روشهای مختلف ایجاد رنگ. اما روش تهیه نگاتیو اولیه و چاپ پزیتیو در سال 1937 برای حل مشکل تولید حرفهای، به وجود آمد. اول بار در فیلم طرح بهاری (1938) به کارگردانی همفری جنینگزاین روش به کار رفت.
با وجود ساخت تعداد پر شماری فیلم به روش افزایشی، آنها از اشکالات و عیبهایی لطمه میدیدند. به دلیل نمایش از طریق فیلترهای متفاوت و براساس طبیعت هر نوع فیلتری، تقریبا یک سوم نور دستگاه نمایش به پرده منتقل میشد.
ادامه دارد ...